حافظهی تاریخی در ایران امروز
«حافظه جمعی Collective memory» اولین بار توسط موریس هالبواکس جامعهشناس فرانسوی مطرح شد. به موازات رشد و توجه روزافزون به جامعهشناسی تاریخی، اهمیت نظریه هالبواکس آشکارتر میشود. هالبواکس به ماهیت اجتماعی
نویسنده: نعمت الله فاضلی
مقدمه
«حافظه جمعی Collective memory» اولین بار توسط موریس هالبواکس جامعهشناس فرانسوی مطرح شد. به موازات رشد و توجه روزافزون به جامعهشناسی تاریخی، اهمیت نظریه هالبواکس آشکارتر میشود. هالبواکس به ماهیت اجتماعی حافظه اشاره دارد؛ اینکه چطور ساختهای اجتماعی به حافظه افراد یک جامعه شکل میدهد و آنها را به سوی انتخاب و یا کنار گذاشتن بخشی از خاطرههایشان سوق میدهد. حافظه بیشتر از آنکه امری فیزیولوژیک و عصبشناختی باشد، سازهای اجتماعی است که در کانون عمل ساخت یافته قرار دارد؛ یعنی افراد و ساختارها به کمک حافظه به یکدیگر پیوند میخورند.برای بررسی حافظه تاریخی و اجتماعی ایران از دیدگاههای مختلفی که موریس هالبواکس و میشل فوکو مطرح کردهاند، استفاده خواهیم کرد. این دو دیدگاه اگرچه با هم قابل جمع نیستند، هر کدام وجوهی از مسئله حافظه را نشان میدهند. دیدگاه کلاسیک موریس هالبواکس «ماهیت اجتماعی» حافظه و دیدگاه گفتمانی فوکو «ماهیت سیاسی» آن را روشن میکنند. برای اینکه بتوان وضعیت حافظه تاریخی یا اجتماعی هر قوم یا ملتی را شناسایی کرد، باید به ساز و کارهای شکل گیری و اجرای فعالیت حافظه در آن جامعه توجه کنیم. فعالیت حافظه هم شامل «به یاد آوردن» و هم «به فراموشی سپردن» است. ما هرگاه بخواهیم درباره جامعهای مثل جامعه ایران به تحلیلی از حافظه برسیم، باید ببینیم که ساز و کار و فرایند به یاد آوردن و به فراموشی سپردن چگونه است. طبیعتاً این ساز و کار چند رکن دارد: ابزارهای به یاد آوردن و به فراموشی سپردن، ویژگیهای اجتماعی و فردی یا قابلیتهای مردم آن جامعه در دوران مختلف، قابلیتهایی مثل نظام ارتباطی، سواد افراد، میزان آموزش، میزان توسعه اقتصادی، اجتماعی، رفاه و .... جایگاه فرد یا سوژه در نظام اجتماعی. تمام این مؤلفهها نیز متأثر از محیط و فرایندهای کلی یا عمومی تحول جامعه است. در اینجا سعی بر آن است که با رویکردی کلنگر حافظه جمعی در ایران را تحلیل کنیم.
همچنین رویکردی که در اینجا دنبال میکنیم، رویکردی ساخت یابی (Structuration) است که پییر بوردیو و آنتونی گیدنز آن را مطرح کردند. این رویکرد نه قائل به جبریت برای ساختارها و نه برای فرد است؛ گیدنز خاصیت دو سویگی ساختها (Duality of structure) را مطرح میکند که در آن قائل به ارتباط بین ساختار و عاملیت (Agency and structure) است. حافظه مفهومی کلیدی است که میتوان آن را به وسیله نظریه ساختیابی توضیح داد. ما به کمک حافظه میتوانیم جایگاه و رابطه فرد با نظام اجتماعی، تاریخ، جغرافیا، محیط طبیعی و خودش را توضیح دهیم؛ یعنی توضیح دهیم که چگونه فرد، ساختارها را تولید و بازتولید میکند و این رابطه دو سویه همچنان ادامه دارد. ما در مجموعه مناسبات الگویافته اجتماعی که به صورت نظام هنجارها و اعتقادات هستند، عمل میکنیم و همچنین آنها را تغییر میدهیم. در این دیدگاه فرد منفعل نیست، در عین حال جامعه هم وجود دارد. حافظه مفهومی است که میتواند این رابطه عاملیت و ساختار را توضیح دهد.
در بخش نخست این مقاله چیستی حافظه تاریخی و حافظه را توضیح میدهیم. برای این منظور، رویکردهای مختلف را با یکدیگر تلفیق میکنیم تا بتوانیم ابعاد مختلف حافظه را تشریح کنیم. در بخش دوم مقاله به کمک مفهوم گفتمان و رویکرد فوکویی و با استفاده از رویکرد جامعهشناختی موریس هالبواکس، حافظه تاریخی در ایران را در قالب سه گفتمان سنتی، مدرن و پسامدرن توضیح خواهیم داد.
حافظه تاریخی چیست؟
حافظه از جمله مفاهیمی است که اجماع و اتفاق نظری راجع به آن وجود ندارد. البته اکثر مفاهیم علوم اجتماعی و علوم انسانی به گونهای هستند که کمتر میتوان درباره آنها به اجماع کامل رسید. «امروزه مفاهیم متعددی در حوزه حافظه رواج دارد. مفاهیم حافظه عمومی، حافظه مشترک، حافظه جمعی، حافظه فرهنگی، حافظه عوامانه، حافظه محلی، حافظه مردمی و .... برای مفهوم حافظه، حافظه تاریخی به کار برده شده است». (کتل و کلیمو، 1383؛ 293) البته این مفاهیم بسته به رویکردهایی که به آنها توجه میکنند، با یکدیگر تفاوتهایی دارند. از سه منظر میتوانیم به تعریف حافظه بپردازیم: 1- روان شناختی؛ 2- جامعهشناختی (ساختی- کارکردی)؛ 3- پساساختارگرا.روانشناختی
در این دیدگاه حافظه یک دستگاه فیزیولوژیک و عصبشناختی است که به ثبت و ضبط حوادث روزمره میپردازد. افراد فراموشیهای خود را به گردن ضعف حافظه میاندازند و برای جبران آن به کلاسهای تقویت حافظه میروند. کلاسهایی که در جامعه امروز ما نیز به وفور رواج پیدا کرده است. معمولاً افراد از کمی حافظه خود مینالند و اذعان میکنند که همه چیز را به فراموشی میسپارند. در روابط روزمره بارها عباراتی مانند «ای وای یادم رفت»، «من اصلاً یادم نمییاد که چنین حرفی زده باشم»، «گمش کردم، نمیدانم کجا گذاشتم» و.... را شنیدهایم و همه اینها را به گردن سرشلوغیهای روزمره میاندازیم و اگر هم کمی با طرف مقابلمان صمیمیتر و راحتتر باشیم، صدایمان را کمی آرام میکنیم و با طمأنینه میگوییم: «تازگیها همه چیز یادم میرود». همین حس فراموشی است که ما را به سمت کلاسها و یا فعالیتهایی که به تقویت حافظه منجر میشود، سوق میدهد. همچنین در کنار این کلاسها، رشد روزافزون کلینیکها و مراکز تخصصی حافظه را شاهد هستیم. در این نگاه حافظه یک دستگاه عصبشناختی است که ما مجبور به تقویت آن از طریق شرکت در کلاسها و یا مصرف مواد غذاییای که خوردن آنها توصیه میشوند، هستیم. هرچند اغلب فهم رایج از حافظه همین فهم فیزیولوژیک و عصبشناختی آن است، در اینجا درصددیم تا فهمی جامعهشناسانه را از «حافظه» عرضه دهیم و دیدگاه و نظرات صاحب نظران این حوزه را بیان کنیم.جامعهشناختی (ساختی- کارکردی)
این دیدگاه اولین بار توسط موریس هالبواکس مطرح شد. وی در کتاب مشهور و کلاسیک چارچوبهای اجتماعی حافظه (the Social frameworks of memory) به بیان این چارچوبها و اینکه چطور آنها حافظه را متعین میکنند، میپردازد. وی معتقد است این ما نیستیم که تصمیم میگیریم چه چیزی را به خاطر بسپاریم یا فراموش کنیم، بلکه این جامعه، فرهنگ و تاریخ است که آن را به ما تحمیل میکند. در جامعه عواملی مثل مذهب، خانواده، طبقه و ... در گزینش امر حافظه تأثیرگذار است.قطعاً این افراد هستند که به یاد میآورند و نه گروهها و سازمانها، اما این افراد در زمینه خاصی قرار دارند که آن زمینه به «یادآوری آنها» و یا «بازسازی گذشته توسط آنها» سمت و سو و شکل میدهد. (Coser, 1992: 22)
از این منظر حافظه نوعی فعالیت است که از طریق آن افراد و گروهها اقدام به یادآوری و فراموشی میکنند. به فراموشی سپردن مانند به خاطر سپردن، نوعی فعالیت است که به صورت خودآگاه و ناخودآگاه انجام میشود. یادآوری و فراموشی، ابعاد فردی و اجتماعی پیچیده و گستردهای دارد. فرایندهای یادآوری، تداعی کردن، یاد گرفتن، برجسته سازی و پنهان کردن، انکار کردن، مشروع کردن، دیدن و دیده شدن و نمایش دادن فرایندهای مهمی هستند که در سطح روابط بین فردی تجربه میشوند، اما وقتی الگومند و عمومی میشوند هویت جمعی پیدا میکنند. ما به کمک یادآوری و فراموشی، بین زمان و گذشته، حال و آینده پیوندهای خودمان را شکل میدهیم. با توجه به این دیدگاه فرایندهای یادآوری و فراموشی به دلیل کارکردهای گسترده اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگیای که دارند، فرایندهای تأثیرگذاری در کلیت زندگی اجتماعی و فردی هستند. حافظه ماهیتاً امری منتزع، مجرد و مستقل از ابعاد دیگر انسان نیست. حافظه بیش از آنکه امری عصبشناختی باشد، سازهای اجتماعی است که در نتیجه تجربه جمعی تاریخی شکل میگیرد. حافظه تاریخی، در طول تاریخ شکل گرفته است. وقتی میخواهیم در زمینه حافظه تاریخی یک قوم حرف بزنیم، باید فرایندهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسیای را که در شکل گیری حافظه تاریخی یا تحول آن نقش دارند، توصیف و تحلیل کنیم.
حافظه مفهوم بنیادی برای فهم موقعیت کنونی انسان، جامعه و تاریخ است. نباید حافظه را فقط به عنوان مفهوم صرف توصیفی یا در سطح فردی فهم کنیم، بلکه این مفهوم، مفهوم تحلیلی انتقادی و در عین حال اجتماعی است که به کمک آن میتوانیم از وجود ناخودآگاه یا از مناسبات قدرت، تبعیضها، نابرابریها، تنشهای اجتماعی، تضادها، تعارضها، بسیاری از عوامل عمومی تحول فرهنگ و همچنین بسیاری از تجربههایی که انسان امروز در زندگی روزمره آنها را پشت سر میگذارد، درک کنیم.
ما حتی برحسب موقعیت اجتماعیای که در آن هستیم و زندگی میکنیم، گذشته را نیز میسازیم. چیزی به نام گذشته وجود ندارد، ما به یک سری امور برچسب گذشته میزنیم. اگر از این زاویه نگاه کنیم، مردم نیز با گزینشی که توسط حافظهشان انجام میدهند، مانند مورخان بر برخی چیزها برچسب گذشته میزنند و برخی را برای همیشه از یاد میبرند. اکنون پرسش این است: ساز و کار این برچسب زنی چگونه است و ملاک مردم برای این انتخابها چیست؟ به طور مثال در فضای امروز، قدیمی را به عنوان کهنه میفهمیم. در هیچ لحظهای از تاریخ پیشامدرن، قدیمی را به معنای کهنه، به دردنخور یا بیارزش نمیفهمیدیم. قدیمی به معنای اصالت، ریشه و تعلق داشتن به اجداد و بزرگان بوده است. بخشی از این تلقی از گذشته به عنوان یک امر معتبر به مذاهب برمیگردد؛ همه ادیان به گذشته برمیگردند، به همین خاطر، اسلام، یهود یا مسیحیت ریشه در نقطهای از زمان دارند که مربوط به امروز نیست. قدیم و گذشته هیچ وقت نمیتواند پست باشد؛ چون گذشته جایگاه زمانی ادیان است. گذشته همواره یک جای مقدس است.
هالبواکس معتقد است هرچند حافظه در نهایت به نوعی در ذهن فرد رخ میدهد و فعالیت یا فرایند به یاد آوردن و به فراموشی سپردن چیزی است که توسط ذهن و مغز آدمی انجام میشود، این حافظه نه ریشهها و پیامدهایش و نه حتی ساز و کارش به فرد محدود نمیشود.
جامعه در طول زمان نه تنها افراد را ملزم به بازتولید اتفاقات گذشته زندگیشان میکند، بلکه امکان بازسازی، کوتاه کردن و یا کامل کردن آنها را نیز فراهم میکند. هرچند ما متقاعد میشویم که حافظهمان منطبق با واقعیت است، اما به آن خصلتی را دادهایم که واقعی نیست. (Halbwachs, 1992: 51)
هویتهای اجتماعی به ما کمک میکنند تصویر معینی از گذشته را بازسازی کنیم. این تصویر بازسازی شده بخش مهمی از آگاهی جمعی مشترک هر گروه یا ملت است. هویتهای اجتماعی نقش تعیین کنندهای در شکلدهی خاطره جمعی گروهها دارند. خاطره جمعی بازتاب هویتها و تصویر بازسازی شده معین از گذشته است. ما برای فهم حافظه و خاطره باید به رابطه بین هویت، خاطره و فعالیت حافظه توجه کنیم. همچنین باید به نقش زمان حال و شرایط بالفعل کنونی در بازسازی و یادآوری گذشته توجه داشت. معمولاً گذشته را در پرتو نیازها، ضرورتها و مجموعه شرایط مادی و معنهوی موقعیت اکنون یادآوری میکنیم. در نتیجه یادآوری گذشته متأثر از وضعیت کنونی ما است. این وضعیت کنونی نیز زندگی جمعی ما است. هیچ گاه نمیتوانیم گذشته را تقلید یا به صورت عینی و بدون دخل و تصرف تداعی یا یادآوری کنیم. تداعیها و یادآوریها همواره براساس نوعی تفسیر و تلقی خاص و نیز گزینشی است. معیارهای ما برای گزینش و تفسیر گذشته وابسته به سیاست، مذهب، اقتصاد، زبان، هنر و دیگر مؤلفههای کنونی و عملی است که در زندگی روزمره با آنها سر و کار داریم.
از جمله ابزارهای «به یاد آوردن» تأیید و تشویق جمعی است. به یاد آوردن هنگامی رخ میدهد که نوعی تأیید جمعی همراه داشته باشد. معمولاً به نحو خودکار چیزهایی را که فاقد هرگونه مشروعیت و پذیرش جمعی است، از خاطرمان دور میکنیم. اگر چیزی را به خاطر آوریم و با تأیید و تشویق دیگران همراه شود، به صورت امر مهم، در نهان ذهن ما جای میگیرد و به خاطره یا حافظه تبدیل میشود. دیگران و گروه با طبقه بندی امور به چیزهای جالب، عجیب، زیبا، نفرت انگیز، دوست داشتنی، مهم، بیاهمیت، مقدس، پاک و ناپاک، ضروری و حیاتی یا برچسبهای دیگر به ما کمک میکنند تا بتوانیم ذهن طبقه بندی شدهای داشته باشیم. گروه و جامعه از طریق نظام طبقه بندی یا مقوله بندی، سلسله مراتب حافظه را در ذهن جمعی ما به وجود میآورند. همچنین چگونگی یا شیوه توصیف اشیاء حوادث و امور را شکل میدهند. ما مجاز نیستیم هر چیزی را در حضور دیگران نشان دهیم، یا بیان کنیم. وقتی توصیف و یادآوری و یادگیری چیزهایی حکم ممنوع و چیزهای دیگر مجاز میشوند، طبیعتاً ذهن افراد به نحو هدایت شدهای خاطره را سامان میدهد. این امر یکی از ساز و کارهای اساسی کنترل جمعی حافظه توسط جامعه و گروه است. علاوه بر این، گروه و جامعه برای یادآوری و توصیف چیزهای مهم، موقعیتهایی را خلق میکند. برای مثال، آیین و مناسک موقعیتهای یادآوریهای جمعی هستند. وقتی افراد در این موقعیتهای آیینی شرکت میکنند، وارد حوزه حافظه جمعی میشوند.
حافظه، هم برای جوامع سنتی و هم جوامع مدرن کارکردهای گوناگون داشته و در نتیجه اهمیت دارد. کارکرد حافظه، در جوامع سنتی با حفظ و باز تولید امر دینی و مقدس و خاطره دینی در خدمت کلیت نظام اجتماعی و تداوم آن است و در جوامع مدرن، با کمک به شکلدهی مجدد گذشته، متناسب با نیازهای سیاسی دولت- ملتها، جایگاه همواره مهمی داشته و دارد. حافظه مانند خانواده، چیزی است که هستی فرد و جامعه را تشکیل میدهد. هویت از هر مقوله فردی یا جمعیاش، جنسیتی یا قومیتیاش، مدرن یا سنتیاش، بدون حافظه وجود نخواهد داشت.
"همه فعالیتهای پیش پا افتاده روزمره ما و فعالیتهای پیچیده نهادها و زندگی اجتماعی، به کمک یا به واسطه دیالتیک به یاد آوردن و فراموش کردن ساخته و بازساخته میشوند، با چارچوبهای معنایی و تفسیری شکل میگیرند و در معرض اشکال مختلف تحریف هستند. (کتل و کلیمو، 1383: 290)"
حافظه جمعی نقش کلیدی در ایجاد تداوم گذشته تاریخی دارد. بدون وجود حافظه و تداوم بخشیدن گذشته جمعی، نمیتوان همبستگی اجتماعی را شکل داد. ما از طریق خاطرههایمان با ارزشهای مشترک گروه پیوند میخوریم. خاطرههای گروهی ما، آرزوها، ارزشها و انتظارت جامعه است، اگرچه به صورت خاطرهای فردی در تک تک اعضای جامعه تبلور دارد.
از این دیدگاه، هر گروه قوم یا ملتی مجموعهای از ساز و کارها، راهبردها و فرایندهای بیرون از فرد را برای شکل دادن حافظه دارد. آیینها، مناسک، زبان، هنر، ادبیات، ادیان و سیاستهایی که دولتها اتخاذ میکنند، هر کدام نوعی فرهنگ به یاد آوردن و به فراموشی سپردن را شکل میدهند.
- مذهب:
هر مذهبی مجموعهای از امور را برجسته و مهم میکند و این امور برجسته و مهم را در چارچوب مناسک، نیایشها یا جشنها یا سوگواریها یا به طور کلی فعالیتهای یادمانی، اسطورهها و شخصیتهای مذهبی، یادمان رخدادهای بزرگ مذهبی و امثال اینها به حافظه و خاطره پیروانش منتقل میسازد و از این طریق حافظه پیروان و مؤمنان خودش را شکل میدهد. پس کسی که مؤمن به یک مذهب میشود، به نوعی حافظه او توسط آیینها، مناسک، دستورالعملها، شریعتها و رخدادهای مقدس یا قدسی شده شکل پیدا میکند.- زبان:
نه تنها مذهب بلکه زبان ملتها، به عنوان بایگانی تاریخی است که در آن تجربهها و رخدادها یا حتی بهتر بگویم کهن الگوها، عواطف و احساسات ملتها در آن ذخیره میشود. از این نظر، زبان یک حافظه جمعی تاریخی ساخت یافته قدرتمند است که هر فردی که به زبانی تعلق دارد، هنگام یادگیری آن زبان، کل آن را به عنوان یک نرم افزار در شخصیت خودش نصب میکند. هر زبان، بایگانی بزرگی است که عمیقترین و ضروریترین تجربههای جمعی مهم و حساس یک قوم یا ملت، به صورت مفاهیم و ساختارهای نحوی و دستوری در آن ذخیره شده است. از طریق زبان نه تنها تجربههای جدیدی را خلق میکنیم، بلکه این تجربهها را به دیگران انتقال میدهیم و در این فرایند تولید و انتقال تجربهها، آنها را درون فرهنگ و ذهن جمعی جامعه ذخیره و ثبت میکنیم. از این طریق، ما به کمک زبان میتوانیم بین گذشته و حال نوعی تداوم و پیوستگی ایجاد کنیم. بخشی از عواطف و افکار ایرانیان در هزار سال پیش، از طریق زبان فارسی به ما انتقال یافته است و ما اکنون میتوانیم تا حدودی عواطف و باورهای ایرانیان قدیم را درک کنیم. در عین حال زبان به ما کمک میکند، حافظه جمعی را پویا و متحول کنیم. این پویایی هم، از طریق تغییر زبان رخ میدهد. دایره واژگان هر زبان در طول تاریخ گسترده میشود و تغییر میکند. همواره پارهای از واژگان میمیمرند و واژگان تازهای ظاهر میشوند. حتی ساختار نحوی و گرامر زبانها نیز دگرگون میشود. با وجود اینکه زبان فارسی طی هزار سال گذشته، نسبت به بسیاری زبانهای دیگر (مانند زبان انگلیسی) تغییر ساختاری چشم گیری نداشته است، تغییرات زیادی در آن به وجود آمده است. به طور مثال، اکنون بدون استفاده از لغت نامهها نمیتوانیم متن کلیله و دمنه را بخوانیم. ورود علوم و فناوریها و تحولات اجتماعی در سدههای اخیر، زبان فارسی را کاملاً دگرگون کرده است. این تغییرات زبانی، موجب تغییر در حافظه جمعی ما نیز شده است.- هنر:
هنر هم نقش مهمی در شکل گیری، تداوم و تغییر حافظه ایفا میکند. معماری، مجسمه سازی، نقاشی، شعر، ادبیات و داستان، هر کدام به مثابه گنجینههای بزرگ حافظه جمعی و تاریخی هستند. ما از طریق مجموعه هنرها، به اشکال گوناگون مجموعه وسیعی از اطلاعات یا رخدادها یا احساسات و عواطف و باورها یا نظامهای ارزشی را تولید و بازتولید میکنیم. به بیان دیگر، ادبیات و هنر تنها نظامهای ادراک حسی یا بازنمایی زیباشناسانه از ابعاد گوناگون زندگی ما نیستند، بلکه یکی از مهمترین کارکردهای آنها ایجاد نوعی تداوم و استمرار در عین پویایی در حافظه قومی، ملی، گروهی و اجتماعی است.حافظه همان فرهنگ به یاد آوردن و به فراموشی سپردن فعالیتهای بسیار پیچیده، ریشهدار و گستردهای است که تمام ابعاد زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افراد و ملتها را در برمیگیرد. حافظه عرصه مهمی برای شناخت فرهنگ است.
باید توجه داشت که حافظه تنها در خدمت انسجام اجتماعی نیست، بلکه در خدمت ایجاد تکثر اجتماعی نیز است؛ زیرا در واقعیت نه یک حافظه بلکه حافظهها وجود دارد. در زندگی واقعی اجتماعی و در واقعیت تجربی نه تنها در بین ملتهای مختلف، بلکه درون هر گروه با انواع حافظه سر و کار داریم و حتی هر فرد حافظههای مختلفی دارد؛ بسته به اینکه فرد در زیست جهانهای مختلف چه تجربههای مختلفی را تجربه میکند و پشت سر میگذارد، حافظههای متفاوتی را هم دارد. در این مرحله است که میتوانیم برای تحلیلی جامعتر به حافظه نگاهی گفتمانی داشته باشیم.
اگر از منظر فوکویی به حافظه نگاه کنیم، میتوانیم سه گفتمان حافظه را از هم تفکیک کنیم. این سه گفتمان عبارتاند از: گفتمان سنتی حافظه، گفتمان مدرن حافظه و گفتمان پسامدرن حافظه، البته این طبقه بندی نظریه عمومی تحول نظام اجتماعی است که امروزه مطرح است و قصد این مقاله از پشت سر هم آوردن این مراحل نه بحثی تکاملی است و نه بیان یک تقدم و تأخر تاریخی به معنای زمانی، بلکه منظور نشان دادن سه وضعیت است که هر کدام از این سه وضعیت، حافظه، ساز و کارها، ابزارها، عوامل و افرادش ویژگیهای متفاوتی دارند.
آنچه تا به حال گفته شد، اشاراتی نظری در حوزه «حافظه جمعی» بود. در ادامه برای آنکه بتوانیم از مباحث مطرح شده برداشتی ملموستر و منطبق با جامعه خود داشته باشیم، به حافظه به مثابه مسئله جامعه خود خواهیم نگریست و در پی آن گفتمانهای حافظه در کشورمان را بررسی خواهیم کرد.
حافظه به مثابه مسئله
با ورود ایران به دوران مدرن از نیمه قرن سیزدهم خورشیدی، به تدریج حافظه تاریخی (Historical memory) یکی از موضوعات مهم گفتمانهای فرهنگی و سیاسی ایران شد. نخستین نسل روشنگران و روشنفکران ایرانی مانند آخوندزاده، طالبوف تبریزی، ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی تلاش کردند تا با مطرح کردن اهمیت «نمادهای ملی» مانند قهرمانان و اسطورههای ایران پیش از اسلام، شاهنامهها، آیینهای ملی مانند نوروز و .... ذهنیت و حافظه عامه مردم را نسبت به گذشته بازسازی کنند و تصویر شکوهمند و افتخارآفرین تازهای از گذشته را متناسب با شرایط جدید شکل دهند. در دوران مشروطیت این سیاست بازسازی حافظه تاریخی، توسط روشنفکران و نویسندگان نواندیش ملی ادامه پیدا کرد. این روشنگران از نوشتار به عنوان رسانه اصلی خود برای تأثیرگذاری بر حافظه مردم و بازسازی آن استفاده میکردند، از آنجایی که اکثریت مردم ایران در این دوره فاقد سواد خواندن و نوشتن بودند، رسانه نوشتار و متون روشنگران مذکور تأثیر جدی بر حافظه عامه مردم نگذاشت، اگرچه نخبگان از آنها متأثر شدند.در دوره قاجار سیاست حافظه (Memory politics) عمدتاً در گفتمان روشنفکری ایران تبلور داشت و دولت به نحو جدی و گسترده درگیر آن نشد. با ظهور خاندان پهلوی و شکل گیری دولت- ملت مدرن، سیاست حافظه تاریخی مبتنی بر «بازسازی حافظه تاریخ ملی» و «فراموش سازی حافظه دینی» در کانون سیاست فرهنگی دولت و حکومت قرار گرفت. تجلیل از گذشته باستانی و قبل از اسلام، تحدید حافظه اسلامی و تأیید و تقویت حافظه مدرن یا غربی، ارکان سیاست حافظه دوران پهلوی بود. ایدئولوژی ملی گرای روشنفکرانه، سیاست «بازسازی حافظه ملی» در مقابل «فراموش سازی حافظه دینی» از گفتمان مدنی روشنفکری به گفتمان حکومتی انتقال یافت. رژیم پهلوی برای تحکیم نظام سیاسی خود درصدد احیای حافظه تاریخی پیش از اسلام ایرانیان برآمد. در حافظه ملی با تکیه بر زبان و ادبیات فارسی، اسطورههای ملی، نمادها و آیینهای ملی غیراسلامی و به طورکلی فرهنگ ایران باستان تقویت میشد. همچنین سیاست حافظه رژیم پهلوی به سانسور و تحدید ساختن حافظههای قومی (Ethnic memory) و حافظههای محلی (Local memory) به نفع حافظه ملی (National memory) متمرکز بود. از این رو، رژیم اجازه بازنمایی خاطرههای قومی و محلی در تمام شکلها و رسانهها را محدود میساخت. بر این اساس نظام سیاسی پهلوی سیاست ملی سازی حافظه (Nationalization of memory) را در کانون سیاست فرهنگی خود قرار داد.
نظام آموزشی، آموزش عالی، نظام رسانهای، سیاست فرهنگی در حوزه هنر و ادبیات، سیاست فرهنگی شهر و شهرسازی و دیگر ابعاد سیاستگذاری عمومی بر مبنای تقویت سیاست حافظه ملی گرایانه عرفی (Secular national memory) فعالیت میکرد. همچنین رژیم پهلوی با غربی سازی جامعه و فرهنگ ایران مشکلی نداشت و توسعه فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ پیشرو یا پیشرفته را در سیاست فرهنگی خود قرار داده بود. از این رو، حافظه ملی مدرن یا غربی شده را میتوان شکل ایده آل سیاست حافظه تاریخی پهلوی دانست.
اما بعد از نیم قرن فعالیت و سیاستگذاری، رژیم پهلوی نتوانست حافظه ملی مدرن غربی شده را شکل دهد. گفتمان سیاست حافظه تاریخی همواره ضد گفتمان خود را که ضد خاطرات مردمی (counter public memory) است، خلق میکند. این سخن به معنای بیتأثیری کامل سیاست حافظه در دوران پهلوی نیست؛ به هر حال امروز بخش بزرگی از جامعه ایران، همچنان تصوراتی از گذشته بازسازی شده و نیز گذشته دوران مدرن ایران را در خاطرات خود دارند، اما شدت و قوت این خاطرات به حدی نبود که بتواند دوام دولت پهلوی را تضمین کند.
در دوران پهلوی، مردم به جای خاطره ملی، ضد خاطرات را پرورش دادند و نتیجه آن در ظهور انقلاب اسلامی سال 1357 آشکار شد. سیاست حافظه ملی رژیم پهلوی، در میان نخبگان فکری و فرهنگی نیز ضد حافظه یا ضد خاطره خود را پرورش داد. این نخبگان که دو طیف نخبگان دینی و عرفی را شامل میشد، میتوانستند گفتمان ضد خاطرات را در میان تودههای مردم گسترش دهند و در نهایت رژیم پهلوی نتوانست بیش از نیم قرن دوام آورد.
با ظهور انقلاب اسلامی و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی، سیاست حافظه مجدداً با توجه بیشتر نظام سیاسی بر خلق و تقویت حافظه اسلامی ظاهر شد. این بار نیز مانند گذشته، نظام سیاستگذاری و برنامه ریزی عمومی و فرهنگی، برای تقویت و تحکیم «حافظه اسلامی» با تأکید بر «حافظه شیعی» به خدمت گرفته شد، اما به زودی با فاصله گرفتن جامعه از رژیم پهلوی و فراموش شدن آن نظام سیاسی در گفتمان عمومی، تقابل مذکور کم رنگ شد و به تدریج «حافظه ملی دینی» به وجود آمد. اگرچه در این سیاست جدید اولویت با حافظه اسلامی است، بر تقابل آن با حافظه ملی تأکید نمیشود. در این سیاست جدید، آیینها و نمادهای شیعی و نمادهای برگرفته از ایدئولوژی انقلاب اسلامی مقولات مهم و سایر نمادها کم اهمیت دانسته میشود.
با پایان یافتن جنگ ایران و عراق در سال 1367 و ظهور گفتمان سازندگی در نظام سیاسی، به تدریج نوعی گفتمان ضد خاطرات در جامعه و به ویژه نسل جوان ظاهر شد. این گفتمان ضد خاطرات در نتیجه مجموعه وسیعی از تحولات فناورانه، گسترش شهرنشینی، گسترش طبقه متوسط جدید فرهنگی، رشد سوادآموزی و آموزش عالی، گسترش فرایندهای جهانی شدن و تحولات دیگر بود. در این گفتمان نسل جوان، نسبت به سیاست «حافظه اسلامی» و «اسلامی سازی حافظه» نوعی مقاومت فرهنگی آشکار شده میشود. از این زمان به بعد (یعنی از سالهای 1375 به بعد) ایده ضعیف شدن یا حتی «فقدان حافظه جمعی» در گفتمان عمومی و رسانهای جامعه شکل گرفت.
منظور از ضعیف شدن حافظه تاریخی، بیتوجهی یا کم توجهی به مجموعه آگاهیها، باورها، ارزشها، احساسات و نمادهای جمعی تاریخی معنادهنده، انسجام بخش و هویت دهنده تاریخی و اجتماعی است که افراد یا به خاطر سپردن آنها امکان تداوم تاریخی فرهنگ ایرانی را فراهم میسازند. این چالشی است که در «گفتمان عمومی» و «گفتمان رسانهای» ایران نیز با عناوین و شکلهای متفاوت مانند بحران هویت، بحران از خود بیگانگی، مطرح میشود. این امر در زمینه نسل جوان آشکارتر است. گاه نسل جوان ما حداقل اطلاعات جغرافیایی و تاریخی لازم راجع به فرهنگ، تاریخ، زبان، دین و سرزمین خود را ندارند. امروز شاهد هستیم که غالباً نسل جوان، مسابقات فوتبال باشگاههای اروپایی را تماشا میکنند، اسامی بازیکنان تیمهای ورزشی را میدانند و حتی از زندگی خصوصی فوتبالیستها آگاهند، اما اطلاعاتشان از تاریخ ایران یا متون بزرگ ادبی مثل شاهنامه ناچیز، ناقص یا نادرست است. ضعف حافظه جمعی به حدی است که گویی به آلزایمر تاریخی و جمعی مبتلا شدهایم. البته ممکن است این احساس واقعی یا بجا نباشد، اما سبب میشود احساس آلزایمر به سراغمان بیاید. این احساس چیزی مانند احساس ناامنی و ترس است که حتی اگر بیهوده به دل راه داده شود، باز فرقی نمیکند، همچنان هراسانیم.
این چالشها ناشی از تحولاتی است که کلیت نظام اجتماعی، سیاست، فرهنگ و اقتصاد ایران در دهههای اخیر آن را تجربه میکند. در حوزه سیاست حافظه و سیاستگذاری حافظه (Policy memory) با چالشهایی روبه رو هستیم. اکنون در زمینه حافظه، اتفاق بزرگی در ایران رخ داده است که میتوان آن را انقلاب حافظه نامید؛ استعاره انقلاب از آن جهت که اگر در حافظه جمعی تحول ساختاری رخ دهد، تمام ابعاد دیگر جامعه، انسان و فرهنگ ایرانی دگرگون میشود. بهتر است بگوییم تحول ساختاری در حافظه جمعی زمانی رخ میدهد که ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تحول یابند. حافظه جمعی معلول و در عین حال علت تحولات اجتماعی بزرگ است. در حال حاضر مجموعه تحولاتی را مانند جهانی شدن، رسانهای شدن، زیباییشناسانه شدن، زنانه شدن، دموکراتیک شدن، صنعتی شدن، شهری شدن، مصرفی شدن و ... تجربه میکنیم که تمام ابعاد زندگی ما از جمله حافظه را در برگرفته است. جامعه ایران مثل دیگر جوامع عمیقاً تحت تأثیر این فرایندها بوده و یکی از مهمترین اینها عرصه حافظه فرهنگی است؛ یعنی مجموعه تحولات و فرایندهای عمومی فرهنگ، حافظه ایرانی را تحت تـأثیر قرار میدهند. میتوان این تحولات را انقلاب حافظه نامید؛ زیرا دگرگونی بنیادینی را در ساز و کارها، تکنولوژیها، ابزارها و چگونگی حافظه ایرانی به وجود آورده است. اگر بخواهیم اینها را مطالعه کنیم، باید تمام این فرایندهای شدن و تحول و تأثیراتشان را بر مسئله حافظه ایرانی بررسی کنیم.
با وجود آنکه در طول قرن گذشته، درگیر حافظه تاریخی و سیاست حافظه بودیم، برای شناخت حافظه در ایران مطالعات اندکی انجام شده است. به جز چند متن ترجمه شده و رساله و پایان نامه دانشجویی، هنوز متن و گفتار دیگری در این زمینه تولید نشده است. اکنون در مرحله جنینی شکل گیری گفتمان مطالعات حافظه در ایران هستیم. در این مرحله باید تلاش کنیم تا مفهوم حافظه، حافظه تاریخی، سیاست حافظه، کارکردهای حافظه، خاطره و ضد خاطره، دیدگاههای نظری و چالشهای حافظه را توضیح دهیم. در ادامه گفتمانهای حافظه را در ایران بررسی میکنیم:
گفتمانهای حافظه
به طور کلی گفتمان حافظه شیوه شکل گیری فرایندهای به یاد آورد و به فراموشی سپردن است که با مناسبات کلی نظام اجتماعی یعنی مناسبات قدرت، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در پیوند است. به تعبیری گفتمان حافظه عبارت است از: گفتمانی که در آن افراد به عنوان عاملان یا سوژهها برای کسب منافع، اجرای فعالیت یا عمل در زندگی روزمره از تمام امکاناتی که در بدن آنها تعبیه شده از جمله امکانهای عصبشناسانه استفاده میکنند تا چیزهایی را به صورت اطلاعات به خاطر بسپارند یا به صورت گزینشی از به خاطر سپردن چیزهایی دست بکشند. البته این فرایند لزوماً خودآگاه نیست، بلکه هم جنبه خودآگاه و هم ناخودآگاه دارد. گفتمان حافظه همان چگونگی فرایند گزینش کردن، طرد کردن، برجسته سازی، قضاوت ارزشی کردن و چیزهایی را مهم و چیزهایی را نامهم دانستن، سنخشناسی یا طبقه بندی کردن پدیدهها از جنبههای مختلف برای به خاطر سپردن یا فراموش کردن است. گفتمان حافظه به سوژه یا فرد کمک میکند تا بتواند از فعالیتی به نام یاد آوردن یا به فراموشی سپردن (به فراموشی سپردن هم یک عمل منفعل یا مرده نیست، بلکه یک عمل فعالیت یا کنش است) برای عمل استفاده کند. این عمل در خلاء صورت نمیگیرد. میدانیم که فرایندهای به خاطر سپردن یا فراموش کردن میان افراد الگومند است. ما از الگومندی میتوانیم بفهمیم که نیروهای مشترکی وجود دارد که امکان به خاطر سپردن یا به فراموشی سپردن چیزهای خاص را بین یک گروه فراهم میکند؛ مثلاً نوجوانان یا جوانان نسبت به فوتبالیستها اطلاع دارند، ولی نسلهای میانسال یا بالاتر کمتر این قابلیت را دارند که درباره فوتبالیستها یا هنرپیشهها اطلاعات داشته باشند. نسل نوجوان یا جوان میتواند با دستگاههای دیجیتال بهتر کار کند، ولی نسلهای مسنتر این قابلیت را کمتر دارند؛ یا اینکه سرمایه خرده فرهنگی جوانان با سرمایه خرده فرهنگی سالمندان فرق میکند. این سرمایهها ناشی از کهولت سن یا جوانی سن نیست، بلکه ناشی از گفتمان حافظهای است. گفتمان حافظه نسل جوان با گفتمان حافظه سالمندان تفاوت میکند. پس گفتمان حافظه، به خاطر سپردن یا فراموش کردن چیزهایی را برای ما تعیین میکند. این گونه نیست که ما در خلاء اینها را به خاطر بسپاریم یا فراموش کنیم. این گفتمان از برآیند موقعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خاص و فناوریها و شهرنشینی بر روی ساز و کارهای فراموشی و به یاد آوردن تأثیر قاطعی میگذارند. دنیا و انسان امروز ابزارها و فناوریهایی در اختیار دارد که در گذشته وجود نداشتند؛ همچنین در 100 سال پیش جامعه ایران، جامعهای ایلی و روستایی بود و امروزه شهری شده است. این شهری شدن همه ابعاد زندگی از جمله حافظه را تغییر داده است. ما اکنون با یک «حافظه شهری» سر و کار داریم، در حالی که صد سال پیش حافظه ایلی و روستایی داشتیم. بنابراین، زندگی به سوی ساختار شهرنشینی و تکنولوژیک تحول یافته است. اینها طبیعتاً دگرگونیهای عمدهای را در حافظه ما به وجود آورده است.حال که به تعریف گفتمان حافظه پرداختیم، سه وضعیت گفتمان حافظه را که شامل گفتمان سنتی، گفتمان مدرن و گفتمان پسامدرن میشود، بررسی خواهیم کرد:
گفتمان سنتی حافظه
گفتمان سنتی حافظه، گفتمانی است که عمدتاً متعلق به دوره تاریخیای است که جامعه انسانی از جمله ایران، هنوز تغییرات اساسی جمعیتی و صنعتی شدن، شکل گیری دولت- ملتها، تغییرات نظام آموزشی، تغییرات ارزشهای اجتماعی و ... را پشت سر نگذاشته است. ویژگیهای این دوره عبارت است از:- ارتباط شفاهی:
حافظه مبتنی بر الگوی «ارتباط شفاهی» است. حافظه پیشامدرن نسبت به حافظه مدرن شفاهیتر است، در حالی که حافظه مدرن عمدتاً حافظه مکتوب و مستندتر است. وقتی به حافظه پسامدرن میرسیم «حافظه بصری» و تصویری شده است. حافظه پیشامدرن جامعه ایران، حافظهای است که در فرایند ارتباطی شفاهی که نسلهای گوناگون پدربزرگها و مادربزرگها با فرزندانشان داشتند، شکل گرفت. ابزارهای شکل گیری حافظه در آن دوران متفاوت بود؛ مثلاً اهمیت ابزارهای زبانی در گذشته بیشتر از امروز بود. آن زمان به کمک واژگان، زندگی روزمره و جمعی را تجربه میکردند و به کمک زبان، تجربههای عمومی خود را ذخیره و منتقل میکردند. زبان اولین چیزی است که حافظه جمعی را به وجود آورد و فرایندهای به یاد آوردن و به فراموشی سپردن را شکل داد. مهمترین تجربههای حافظه ما در دنیای زبان شکل میگیرد و برای همین داستانها، افسانهها، اسطورهها و حتی در زبان روزمره استعارهها، کنایهها، تشبیهات و شعر اهمیت بیشتری داشت. شفیعی کدکنی معتقد است:"در گذشته مردم بیشتر از امروز شعر به خاطر میسپردند، اما امروزه علی رغم وجود رسانهها و صنعت چاپ، به مراتب کمتر از گذشته شعر میدانند. دلیل آن این است که شعر در گذشته اهمیت بیشتری در زندگی مردم داشت و مهمترین راه به خاطر سپردن اطلاعات، زبان نظم بود. از آنجایی که مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند و نثر قابلیت کمتری برای به خاطر سپرده شدن دارد، بنابراین مردم نه فقط به دلیل جنبههای زیباییشناسانه، بلکه برای سهولت به خاطر سپردن، مهارتها، دانشها و اطلاعات جمعی خود را در قالب نظم میریختند و بعد این نظم راحتتر به خاطر سپرده میشد. (شفیعی کدکنی، 1386: 34)"
زبان شعر، زبان حافظه جمعی و تاریخی هم برای نخبگان فرهنگی و هنری، هم برای نخبگان سیاسی و هم برای تودههای مردم بوده است. زبان نظم، ابزار شکل گیری حافظه بوده است. فولکور، لالایی و حتی زبان عامیانه ما انباشته از استعارهها، کنایهها، تشبیهات و تمثیلهایی است که گویی مردم عادی در دوران گذشته با هم مشاعره میکردند، در حالی که وقتی به امروز نزدیکتر میشویم، از غنای زبان کاسته میشود؛ یعنی آن حجم گسترده استعارات، تمثیلها، تصویرگریها و تشبیهها کم میشود و توانمندیهای زبان در زندگی روزمره کاهش پیدا میکند.
- مذهب محوری:
دومین ویژگی اصلی گفتمان سنتی حافظه در ایران، مذهبی بودن یا مذهب محوری آن است. از آنجایی که در گذشته مذهب، اصلیترین روح حاکم بر تمامی ابعاد زندگی بوده است، حافظه هم حافظهای مذهبی شده است. مذهب تعیین کننده و مشروعیت بخش یا محدود کننده فعالیت مغز برای به یاد آوردن یا به فراموشی سپردن بود. مذهب چارچوب کلی تعیین کننده ساز و کارهای حافظه افراد در جامعه هم در سطح ساختارهای بیرونی (حافظه جمعی که بیرون از فرد قرار گرفته) و هم در سطح حافظه فردی است. از آنجایی که در گذشته مذهب شرط اصلی برای گذران زندگی در حوزه خانوادگی، تأمین نیازهای جنسی یا تولید فرزند و فرزندآوری یا پاسخ گویی به حاجات زیستی در تمام این عرصهها بوده است، در نتیجه میدان اصلی فعالیت حافظه مذهب است. از این نظر ما با حافظه قدسی شده سر و کار داریم. البته منظور این نیست که هرچه مردم به خاطر میسپردند، منطبق با رسالههای عملی دینی یا مطابق با متون مقدس بوده است. حافظه در میدان مذهب شکل میگرفت، مذهب مشخص میکرد چه چیزی را فراموش کنیم یا جدی بگیریم.- حافظه فرد یا افراد گروه؛ مهمترین ابزار شکلگیری فرهنگ:
ویژگی سوم گفتمان سنتی حافظه این است که حافظه فردی به عنوان مهمترین ابزار شکل گیری فرهنگ است. حافظه یعنی قابلیت طبیعیای که فرد در اختیار دارد تا به کمک آن اطلاعاتی را به دست آورد و پرورش دهد و پردازش کند، در گذشته اهمیتی به مراتب بیش از امروز داشت. از آنجایی که در گذشته تکنولوژیها، پیشرفتهای مادی و حتی نهادهای سیاسی قدرتمند امروزی وجود نداشتند، افراد برای زندگی فردی و جمعی خود لاجرم بیش از امروز به امکانها و قابلیتهای طبیعی که در بدنهایشان وجود دارد، متکی بودند. چه در فعالیتهای کشاورزی، دامپروری، صنعتی و چه در فعالیتهای فرهنگی و سایر فعالیتها، حافظه نقش کلیدی داشت. اگر از این زاویه نگاه کنیم، در مییابیم که حافظه مهمترین ابزار فرهنگی برای انسان پیشا مدرن بوده که به کمک آن میتوانسته اطلاعات را به دست آورد، پردازش و ذخیره کند یا از نرم افزار ذهنش پاک کند و کنار بگذارد، یا اینکه آنها را موقتاً ذخیره کند. در دوران پیشامدرن، از آنجایی که انسان وابستگی بیشتری به بدن و قابلیت هایش دارد، طبیعتاً حافظه نقش و اهمیت بیشتری در زندگی روزمره داشته است؛ یعنی افراد بیشتر به اطلاعاتی که در مغزشان ذخیره کردهاند و تفسیرها و تعبیرهایی که در آن انباشتهاند وابستهاند. به همین ترتیب، درباره گروه هم همین است؛ یعنی حافظه گروهی گروهها هم این گونه است. هرچند این نوع حافظهها اجبار و تحمیلهای خودشان را دارند، بدون وجود آدمهایی با حافظههای فعال و فردی خود نمیتوانند وجود داشته باشند. حافظه سنتی ناشی از وابستگی حافظه تاریخی و جمعی به فعالیتهای مغزی اعضای گروه است. این امر همان ساز و کاری است که به نوعی سبب ایجاد تغییرات میشود؛ یعنی برخلاف آن نگاهی که به طور کلی در جامعه سنتی، سوژه را منفعل فرض میکند، سوژه از این زاویه موجود دست و پا بسته نیست. به کمک حافظه او است که باید چیزهایی حفظ شود. در محیطهای روستایی افرادی هستند که به نوعی شجره و نسب عده زیادی از افراد روستا را به خاطر میسپارند و بایگانی تبار روستاییان برعهده آنها است. طبیعتاً اینها براساس منافع و اقتضای زندگیشان شجره عدهای را به خاط سپرده و عدهای را به خاطر نمیسپارند. شجره همه افراد در حافظه اینها نمیماند. همین جا گزینش اتفاق میافتد؛ یعنی منافع، علایق و سلایق فرد است که تعیین میکند شجره نسب چه کسانی را به خاطر بسپارد و چه کسانی را به خاطر نسپارد و همین جا تنوع در ساز و کار به خاطر سپردن و فراموش کردن به وجود میآید. ضمناً روستاییان شجره افراد را با تفسیرها و تعبیرهای خاص خودشان بیان میکنند.- اهمیت بالا نداشتن اسناد و مدارک:
یکی دیگر از ویژگیهای گفتمان سنتی حافظه ایرانی این است که اسناد، مدارک و متون رسمی ثبت و ذخیره شده تعیین کننده سرنوشت جمعی و تاریخی ایرانیان نیست. البته این به آن معنا نیست که تمام آن چیزی که به عنوان تاریخ نوشتهایم، اهمیت و ارزش ندارد. وقتی از چشم انداز انسان دوران مدرن و پسامدرن به آن دوره نگاه میکنیم، برای بازسازی گذشته به آنها نیاز داریم؛ اما اینکه برگردیم به دوران پیشامدرن و در آن بافت اجتماعی، تاریخ را نگاه کنیم، اسناد، مدارک و متون جایگاه والایی ندارد. دربارها و افراد صاحب قدرت این اسناد را جدی میگرفتند و تا حدودی برای آنها سرمایهگذاری میکردند، اما در نهایت آن چیزی که از حافظه ایرانی برای شکل دادن ساز و کارهای مناسبات قدرت و مناسبات اجتماعی به کار میرفت، این اسناد و مدارک نبود. نه تنها در دوران پیشامدرن حتی هنوز هم اسناد نقش چندان تعیین کنندهای نسبت به عوامل دیگر ندارند. حافظه شفاهی که جنبه نسلی و بین نسلی داشت و مبتنی بر قابلیتهای عصبشناختی فیزیولوژیک انسانها بود و به نوعی حافظه طبیعی به شمار میرفت که از طریق میراث اجتماعی تولید و انتقال و بازتولید میشد، نقش بیشتری در شکل دادن به مناسبات تاریخی جامعه ایران داشت تا متن تاریخ بیهقی یا تاریخ بلعمی یا حتی شاهنامه.- در خدمت تداوم نظام اجتماعی بودن:
ویژگی پنجم گفتمان سنتی حافظه ایرانی این است که به اشکال گوناگونی عمدتاً در خدمت تثبیت و تداوم وضعیت نظامی اجتماعی ایران در طول تاریخش بوده است. اگرچه ما در گذشته تحولات تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتیم، این تحولات تدریجی کند و آرام بوده است. عوامل زیادی در آرام بودن تحولات تاریخی و اجتماعی ایران دخالت داشتند، یکی از آن عوامل به ساز و کارهای حافظه مردم ایران ارتباط دارد. معیارهای ما برای گزینش و پردازش اطلاعات، محافظه کارانه بوده است. به عبارت دیگر تلاش ناخودآگاه جمعی ما این نبوده که آن دسته اطلاعات یا تجربهها یا رخدادهایی را ذخیره کنیم و به نسل بعد منتقل کنیم یا به شیوهای این تجربه را دسته بندی و پردازش کنیم که زمینه دگرگونیهای گسترده و پیاپی را به وجود آورد. برخلاف دوران مدرن که ما هر بیست سال یکبار تجربه انقلاب سیاسی داریم و با یک تغییر شتابان سر و کار داریم، به نظر میرسد در گذشته ما برای مدت چندهزار سال آرام و بیصدا و متداوم راه خودمان را ادامه دادهایم.- عملگرایی:
ویژگی دیگر گفتمان سنتی حافظه ایرانی، عملگرایی آن است. به این معنا که این حافظه تابعی است از اقتضائات، الزامات و نیازهای طبیعی سوژه در موقعیت خاص. مردم برای به خاطر سپردن یا به فراموشی سپردن تجربه و رخدادها معیارهایی دارند. اقتضائات عملی زندگی روزمره زندگی نقش تعیین کنندهای در این زمینه دارد. فرایند به یاد آوردن و به خاطر سپردن عامه مردم متفاوت از نخبگان مورخ و محققی است که مزد میگیرند یا براساس اقتضائات حرفهای عمل میکنند. مردم براساس اقتضائات حرفهای عمل نمیکنند، بلکه براساس نیازها یا کارکردهای اطلاعات متناسب با نیازهای واقعی شان، اطلاعات را گزینش و پردازش میکنند. حافظه تاریخی، حافظهای نیست که در دانشگاه دربارهاش بحث کنند، بلکه در میدان واقعی زندگی روزمره و کنشهای متقابل آدمها قرار دارد. مردم ایران در کنشهای متقابل روزمرهشان به صورت عمل گرایانه رفتار میکنند؛ یعنی افراد با توجه به پیامدهای عملی رخدادها و رفتارها موضع گیری یا تصمیم گیری میکنند. حافظه همان فرایندهای یادگیری و به خاطر سپردن است و فراموشی فرایند معناسازی، مشروع سازی و گزینش گری مقاوم سازی مقاومت است. به این معنا که آدمها از طریق آن فرایند به هر حال جهانی را که با آن سرو کار داشتند، معنادار میکنند. یکی از کارکردهای اصلی حافظه هم همین معنادار کردن است. آدمها براساس اقتضائات عملیشان معناها را تولید میکنند. برای همین بعضی از فعالیتهای یادآوری را که موجب توانمندسازی افراد نشود و جوابگوی نیازهای بالفعل و واقعی آنها نباشد، رها میکنند. همچنین مردم در مقابل سیاستهای حافظه سازی دولتها که متناسب با خواست آنها نباشد، مقاومت میکنند. نمونه روشن آنها مقاومت دانش آموزان و دانشجویان در هنگام مطالعه متون درسی است. در کتب درسی اطلاعات زیادی به افراد داده میشود. دانش آموزان و دانشجویان تنها بخش کوچکی از این متون را به خاطر میسپارند. این اطلاعات درسی نیز اغلب تا لحظه امتحان در ذهن آنها میماند. انسان ایرانی فقط برای نان مبارزه نمیکند. یکی از مهمترین اقتضائات عملی زندگی روزمره انسان ایرانی حفظ شأن و آبرو است. انسان ایرانی با چیزی به نام آبرو و حیثیت سر و کار دارد. در گذشته آبرو اهمیت بیشتری داشته است. امروزه آن گونه که پیتر برگر و همکارانش در کتاب ذهن بیخانمان: نوسازی و آگاهی، استدلال میکنند «مفهوم آبرو در دنیای مدرن منسوخ شده است». (برگر، 1381: 902) آبرو در فرهنگ سنتی ایرانی معیار همه چیز از جمله حافظه بوده است. در گذشته این گونه نبود، در گذشته آبرو منسوخ نشده بود. البته هنوز هم در فرهنگ ما اعتبار و شأن مهم است. شأن کیفیت احساسی و ادراکی فرد از جایگاه خود در گروهی است که زندگی میکند. این کیفیت و شأن عامل مهمی برای عمل گرایی انسان است. حافظه ایرانی اصولاً و عموماً حول و حوش تأمین نیازهای زیستی و همچنین حیثیت و آبرو عمل میکرده است. قطعاً چیزهایی را به خاطر میسپاریم که به شأن و آبروی ما چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی کمک کند و چیزهایی را به فراموشی میسپاریم که به ما لطمه بزند. حتی حادثه بزرگی مثل حمله مغول کم کم از ذهن مردم فراموش میشود. حوادث طبیعی ویرانگر مانند زلزله، قحطیها و بیماریهای بزرگ در هنگام حضور حادثه عظمت و حضور پررنگی دارند، ولی چند سال بعد به طور شگفت آوری به فراموشی سپرده میشوند. شکستهای تاریخی را یا فراموش میکنیم و یا اینکه به نحو وارونه آنها را به صورت نوعی پیروزی و افتخار به نام خود در حافظه تاریخیمان ثبت میکنیم، همان طور که از اسکندر مقدونی اسطورهای بزرگ برای خود ساختیم.- چارچوب اجتماعی کلیت بخش:
گفتمان سنتی حافظه در ایران، از چارچوب اجتماعی کلیت بخش برخوردار است. به این معنا که حافظه سوژه ایرانی در هر نقطهای از ایران که قرار بگیرد، مشترکات عام و اختصاصات محلی دارد. همه ویژگیهایی که برشمردیم بخش عام حافظه سنتی ایرانی را در برمیگیرد. دلایل و علل متعددی را میتوان برای تبیین چرایی این مشترکات در گفتمان سنتی حافظه ایرانی ذکر کرد؛ از جمله فقدان سواد همگانی، وجود نوعی سامان سیاسی به نام حاکمیت ایرانی از دوره هخامنشیان تا امروز، وجود زبان غالب (زبان فارسی)، حاکمیت ادیان توحیدی از هزاران سال پیش تاکنون وجود برخی مشترکات زیست محیطی و اقتصادی و حتی وجود برخی ویژگیهای فیزیولوژیک مشترک در نژاد ایرانی. بخش مهمی از نظام رمزگذاری ژنتیک فرهنگی به ویژگیهای طبیعی و جسمانی ما مربوط میشود؛ یعنی خیلی از چیزهایی که ما تجربه میکنیم، خیلی از تجربههایی که تولید میکنیم و خیلی از نظامهای تفسیری که برای تفسیر نظامهای تجربه به کار میبریم برخاسته از بدنهای مشترک ما است.- مبتنی بر آیینها بودن:
از دیگر ویژگیهای گفتمان سنتی حافظه، آیینی بودن آن است. مردم در زندگی عملیشان با حافظه سر و کار دارند و این زندگی عملی یک کلاس درس نیست که معلم و مبلغ و فیلسوف بخواهد آن را توضیح دهد. از این رو هنگامی که میخواهند تجربههای جمعی و گروهی را ذخیره و تفسیر کنند، آن را با مذهب و زبان خودشان پیوند میدهند و به نوعی عاملیت خودشان را هم دخالت میدهند؛ یعنی آن ساختارها با عاملیت سوژهها ادغام میشوند. کارآمدترین ابزار برای این هدف، مناسک و آیینها است.- تلقی خاص از زمان گذشته:
یکی از ابعاد مهم گفتمان سنتی حافظه، تلقی خاص آن از زمان گذشته و مفهوم تاریخ است. در این گفتمان، گذشته بعد تقویمی ندارد. گذشته جایی است که مادر بزرگان و پدر بزرگان بودهاند؛ یعنی اجداد خونی ما قرار دارند و آنان همیشه محترم بودند، چون هم مولدان و هم ناقلان فرهنگ بودند. به همین سبب در درک پیشامدرن، برچسب گذشته و قدیمی و یا کهن به معنای اصالت دادن است. حالا باید به این توجه کنیم که اگر این گونه است، این برچسب را چگونه میزدند و یا کی میزدند. هر چیزی برچسب قدیمی میگرفت، دیگر ماندگار میشد. این برچسب قدیمی، برچسب ماندگار شدن و محافظت کردن است. هر تلاشی برای برچسب زدن گذشته یا قدیمی، تلاش برای مراقبت و نگهداری ویژه از اشیاء اعتقادات، باورها و الگوهای رفتاری است. اگر چیزی میتوانست برچسب عتیقه، قدیمی یا کهن بگیرد، دیگر از بین نمیرفت و نابود نمیشد و در خاطره میماند. چرخشی در این موضوع رخ داده است؛ در حال حاضر ما اگر چیزی را فراموش کنیم، به آن برچسب قدیمی میزنیم. مثلاً «این موضوع خیلی قدیمی است و من چیزی به یاد نمیآورم» در حالی که پدربزرگان ما اگر چیزی قدیمی باشد، حتماً میشناسند و به یاد میآورند. در گفتمان سنتی نه تنها واژههای امروزی به عنوان نوظهور، بدعت یا تازه به دوران رسیده تلقی میشوند. این برچسبهای زبانی، واژههایی هستند که کمتر اعتبار برای به خاطر سپردن شدن را به اشیا یا باورها یا الگوها میبخشد. به عبارتی دیگر، ما برای اینکه چیزی را به خاطر بسپاریم اول به آن اعتبار دهیم. این اعتبار را ابتدا در قالب واژهها و برچسبهای زبانی و ذهنی اعطا میکنیم. در گفتمان پیشامدرن واژه قدیمی یا گذشته معنای اعتباردهی داشت، در گفتمان امروزی این معنا را ندارد. واژه نوظهور، معنای ضمنی منفی دارد. یک چیز نوظهور طبیعی نیست، عجیب و غریب و ناشناخته و مبهم است و معلوم نیست از کجا آمده، اصل و نسب ندارد. به همین ترتیب خود واژه تاریخ در گفتمان سنتی و پیشادرن ما خیلی جایگاه ندارد؛ زیرا در زبان عامیانه واژه تاریخ به نوعی جایگاه چیزهایی است که باید فراموش شوند. برای همین در این گفتمان، کمتر کلمه گفتمان را به کار میگیریم. تاریخ گویی حافظه مرده یا غیرفعال شده ما است و یک بایگانی راکد محسوب میشود. انسان پیشامدرن چیزی را که برچسب گذشته به آن بوده فراموش نمیکند و برعکس آن را معتبر و اصیل میشمرد و خود را ملزم به یادآوری آن میداند، لذا کهن و قدیمی را به اسم تاریخ به کار نمیبرد. تاریخ واژه لوکسی است که نخبگان به کار میبرند. مورخ واژه لوکسی است که نخبگان فرهنگی و سیاسی و ادبی به کار میبرند و در میان تودههای مردم کسی عنوان مورخ ندارد. با وجود اینکه فردی ممکن است حافظه قوم و طایفه باشد، به او مورخ قبیله نمیگویند، بلکه راوی میگویند.- روایی و قصه محور بودن:
ویژگی دیگر گفتمان پیشامدرن حافظه تاریخی، روایی بودن آن است. گفتمان پیشامدرن حافظه تاریخی به زبان و بازیهای زبانی تکیه دارد. در نتیجه هنگام مواجهه با تجربهها آن را در قالب داستان و قصهای میریزد. این قصه به نوعی جنبههای عاطفی، زیبایی شناختی، حکایی، ارزشی و نگاه کاملاً درونی به حادثهها را در اختیار ما قرار میدهد؛ مثل یک رمان که با حال هم کاملاً در ارتباط است. قصه گویی یکی از ساز و کارهای حافظه جمعی نوع بشر و همچنین انسان ایرانی پیشامدرن است. گفتمان سنتی حافظه قصه محور است. حافظه تاریخی مردمی لاجرم بر ساز و کارهای قصه گویی شکل گرفته است. آدمها، زندگی و تجربیات روزمرهشان را به قصه تبدیل میکنند. قصه گویی فقط برای کودکان یا فعالیت فراغتی نیست که هنگام بیکاری قصه بگویند. قصه گویی بخشی از فرایند ساز و کار مغز برای به یاد آوردن و به خاطر سپردن و یا حتی برای به فراموشی سپردن است. به عبارت دیگر ما گذشته را پیش از آنکه به اشیای به یادماندنی تبدیل کنیم، به قصههای مردمی تبدیل میکنیم. در اینجا قصه گویی متمایز از داستان سرایی و رمان نویسی است. فرق قصه با رمان این است که قصهها را قصه گو میگوید، ولی قصه نویس ندارد. قصه گو کسی است که قصه را میگوید و آن قصه را خلق نکرده است، بلکه تنها راوی آن است. این تجربه جمعی ما است که در قالب یک قصه شکل گرفته است و به تدریج هم توسعه پیدا کرده است. قصه گوها هم این قصهها را روایت میکنند، اما ما درباره قصهها هیچ قصه نویسی نداریم که پایش را امضاء کرده باشد. ما از طریق قصه و قصه گویی به چیزهایی که از نظر جمعی یا گروهی برایمان اهمیت داشتند، اعتبار میبخشیدیم و آنها را ذخیره میکردیم و به نسلهای بعد از خودمان انتقال میدادیم. حافظه جمعی انسان پیشامدرن از طریق قصه گویی و شکل دادن قصهها، به رمزگذاری و رمزگشایی تجارب جمعی و قومی و دینی و زبانی و انسانی خودش میپرداخت. این فرایند قصه و قصه گویی شاید از اصلیترین ساز و کارهایی باشد که به طور عمده حافظه جمعی ما تحت تأثیرش قرار گرفته است. همین الان هم رسانهها و وسایل فرهنگی امروزی وقتی که بخواهند بر حافظه مردم تأثیر بگذارند، لاجرم به سمت ساختن فیلمها و سریالها و چیزهایی میروند که با آن ویژگی قصه گویی حافظه جمعی تناسب داشته باشد. قصه گویی تنها یک محتوا نیست، بلکه یک فرم، ژانر یا سبک خاص ساز و کارهای ذهن آدمی هم است. به همین سبب قصه گویی به عنوان بخشی از فرایند تولید حافظه و تداوم حافظه است. اگر کسی بخواهد حافظه جمعی مردم ایران را مطالعه کند باید به سراغ قصههای ایرانی برود و به ساز و کارهای قصه پردازی بپردازد. قصه محور بودن گفتمان سنتی حافظه ایرانی، ویژگیهای دیگر را برای حافظه ایرانی میآفریند. یکی، ماهیت روایی حافظه ما است؛ وقتی حافظه روایی میشود، معنایش این است که به معانی، ذهنیات و عواطف پنهان در رخدادها بیشتر توجه میکند تا به وجوه مادی و عینی آن. در حافظه ایرانی عشایری و روستایی امور مادی و ملموس زندگی چندان برجسته نیست، در حالی که وجوه ناملموس مانند سرخوردگیها، نفرتها و کینهها، آرزوها، رؤیاها و انتظارات بیشتر است. حافظه انسان ایرانی عاطفی و احساسی است. امروز هم میبینیم گاه به اصطلاح جوانان «جوگیر میشویم». کافی است در جو احساسی قرار بگیریم، دیگر هر کاری را میتوانیم انجام دهیم. این امر تا حدودی به خاطر جنس حافظه تاریخی سنتی ما است. حافظه روایی، عاطفی و احساسی است که میتواند به راحتی از وجوه مادی بگذرد. برخی معتقدند یکی از علل توسعه نیافتگی ما این است که اقتصاد را جدی نمیگیریم. در فرهنگ مردم ایران «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» وجود دارد. احمد کسروی و برخی از منتقدان دوره بازگشت مانند طالبوف تبریزی و آخوند زاده صراحتاً به همین وجوه نقد داشتند که توجه بیش از اندازه به وجوه عاطفی و احساسی ما را از عقلانیت مادی و ابزاری که لازمه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در دنیای مدرن است، دور میکند. حافظهای که به این شکل عمل میکند، تجربیات عاطفی عمیق را به یاد میآورد و تجربیات اقتصادی و مادی را زود به فراموشی میسپارد. به عبارتی نظام گزینشاش این گونه است.غلبه شعر بر حافظه ایرانی: وجوه دیگری که فرم حافظه ایرانی را شکل میدهد غلبه شعر بر حافظه ایرانی است. به دلیل غلبه زبان بر حافظه تاریخی ما، نوعی شاعرانگی در حافظه ما وجود دارد. شاعرانگی میتواند نثر یا نثر مسجع یا نثری انباشته از تشبیه و استعاره و تصویرگری باشد. به طور مثال علی حاتمی در فیلمهایش برای بازنمایی سنت ایرانی، زبان متراکم از استعارهها و تشبیهات و تمثیلها خلق میکند. حافظه مخاطب ایرانی میتواند این زبان را رمزگشایی کند. کسی که زبان مادریاش فارسی نیست، هرچقدر که فارسی بداند نمیتواند فیلمهای علی حاتمی و یا شعرهای حافظ را بفهمد. چون شاعرانگی وجوه پنهان زبان فارسی در رمزگان حافظه تاریخی و جمعی ما است. این وجوه پنهان معانی ضمنی است که به هیچ واژه دیگری قابل تبدیل نیست. این ویژگی شاعرانگی زبان فارسی به حافظه ایرانی منتقل شده است. در گفتمان پیشامدرن افراد علاوه بر قصه به کمک شعر تجربههای خود را ذخیره و پردازش میکردند و به نسلهای بعدی انتقال میدادند. ریتم یا موسیقی شاعرانگی که حافظه پیدا میکند، فرم شاعرانهای است که در حافظه ایرانی وجود دارد. این فرم مثل همان فرم روایی و قصه گویی میتواند بخشی از تجربههای ما را خوب درک کند، بخشی را هم درک نکند. اینجا مانند قصه گویی به وجوه عاطفی و احساسی و عاشقانه زندگی بیشتر توجه میشود و تجربههای عمیق انسانی بیشتر ثبت و ضبط میشوند. از آنجایی که این تجربههای عاطفی اهمیت چندانی در قدرت ندارند و قدرت با پول سرزمین یا به طورکلی با وجوه مادی و ملموس و عینی سر و کار دارد، در تاریخ نگاری رسمی عواطف و احساسات ذخیره و مستند نمیشود.
- وجوه فرا تاریخی حافظه:
بخشی از حافظه تاریخی و فرهنگ یادآوری ما وجوه فراتاریخی، فرافرهنگی و فرامحلی است که معطوف به اخلاق است. برای هر انسان ایرانی هنوز مسئله اخلاق مهم است. این به آن معنا نیست که ما اخلاقی هستیم. طلال اسد انسانشناس سعودی تبار آمریکایی در مقاله مشهورش «ایده انسانشناسی اسلامی» میگوید چیزی که علوم اجتماعی، انسانشناسی اسلامی و جهان اسلام را از انسانشناسی غربی متمایز میکند این است که انسانشناسان مسلمان دغدغه انسان اخلاقی را دارند از این رو آنها نمیتوانند انسان و فرهنگ را توصیف کنند، بلکه به تجویزهای هنجاری میپردازند. (Asad, 1986) نه تنها محققان، بلکه همه ما به عنوان انسان ایرانی در نهایت به قضاوت و نگاه تجویزی و هنجاری میرسیم، اینکه خوب یا بد چیست. انسان ایرانی به عنوان مورخ یا فرد عادی، در حافظه تاریخی مردمی موجودی است که چیزهایی را در حافظهاش پردازش میکند. هیچ گاه مسائلی را که در ذهنش پردازش میکند تنها به عنوان یک امر وصف شدنی، رونوشتی و توصیفی از واقعیت انجام نمیدهد، بلکه دائماً توسط کدهای اخلاقی قضاوت میکند. حافظه ما انباشته از قضاوتهای ما درباره تجربههایمان است. این ویژگی حافظه ما است. این امر تا حدودی ناشی از غلبه جهان دینی بر حافظه ما است. همان طور که کلیفورد گیرتز (1973) معتقد است مذهب «الگویی از واقعیت» و «الگویی برای واقعیت» است. همه مذاهب و ادیان ضمن اینکه میخواهند به ما بگویند واقعیت چیست، در عین حال میخواهند به ما بگویند که واقعیت چگونه باید باشد. حافظه سنتی ایرانی تلاش میکند تا ضمن تجویز و قضاوت اخلاقی کردن، آن را به نوعی توصیف کند. این ویژگی همچنان در مناسبات کنونی مردم نیز قابل مشاهده است. مناسبات روزمره زندگی ایرانی انباشته از این قضاوتها است. اشکالی هم ندارد؛ یعنی اعتراضی برنمیانگیزد. غیبت کردن اسم دیگری برای قضاوتها است. ما براساس این غیبت کردنها یادآوری و ثبت میکنیم. ما غیبت آدمهایی را که برایمان مهم هستند میکنیم تا از این طریق در ذهنمان حفظشان کنیم. برای اینکه چیزی به یادمان بماند درباره آن قضاوت میکنیم. اموری را که نتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم به فراموشی میسپاریم.آنچه در بالا به آن اشاره شد، خصلتهای گفتمان سنتی حافظه در ایران است. در ادامه بحث به خصلتهای گفتمان مدرن و پسامدرن حافظه خواهیم پرداخت.
گفتمان مدرن حافظه
- سازمانی بودن حافظه:
در دوران مدرن، حافظه ما سازمان پیدا میکند. برخلاف گفتمان سنتی حافظه که در آن شاهد نهادها هستیم، در گفتمان مدرن حافظه سازمانها وجود دارند. به طور مثال در گفتمان سنتی دولت و سازمانهای عمومی نقشی در حافظه ندارند، اما نهادهای اجتماعی و تاریخی مانند مذهب و بسیاری موارد دیگر دخالت دارند؛ در حالی که در دوران مدرن حافظه شاهد به وجود آمدن سازمانهای مدرن مانند آموزش و پرورش، ارتش ملی، دانشگاه دارالفنون و .... هستیم که وظیفهشان تولید نمادهای ملی و آموزش و تربیت مردم است. با سازمان پیدا کردن حافظه در این مرحله است که سیاست حافظه توسط نظام بروکراتیک صورت میگیرد. از این پس ما به تدریج به چیزهایی اهمیت میدهیم که نظم بروکراتیک جامعه آنها را مهم میداند. به طور مثال آدرس مکانها، شناسنامه، کارت ملی و ... یک آگاهی بروکراتیک است؛ زیرا تا قبل از آن از آدرس خبری نبوده است.- فاصله گیری از ارزشهای جمع گرایانه به شکل سنتی آن:
در این مرحله بسیاری از ارزشهای خانوادگی و خویشاوندی کم اهمیت میشوند. شاید بسیاری از خویشاوندان درجه دو و درجه سه خود را نشناسیم، اما با گروههای دوستی و کسانی آشنایی داریم که با ارزشهای جدید ما هماهنگتر هستند. ممکن است به سختی روابط فامیلی به یادمان بماند، اما گروههای دوستی متنوع و متکثری داریم که تک تک آنها را با جزئیات میشناسیم و به خاطر میسپاریم.- حافظه فردی شده:
حافظه مدرن به شدت تبدیل به حافظهای شده است که دانش اولیه آن توسط فردیت ما ساخته میشود. سلیقه و دانش فردی ما مجموعهای از جزئیات و آگاهیها را تولید و انتخاب میکند و اطراف خود میریزد؛ انواع مارکها، قهرمانهای ورزشی، انواع پوشاک، خوراکیها و مجموعههایی که خود فرد آنها را انتخاب کرده و به ذهن میسپارد و اهمیت بسیار زیادی برای آنها قائل است. از شاهنامه هیچ نمیدانیم، اما از جزئیات لینگها و تیمهای اروپایی به شدت مطلعایم. بنابراین مسأله بعد عصبشناختی حافظه نیست؛ زیرا فرد چیزهایی را که بخواهد به راحتی و با دقت به خاطر میسپارد. گفتمانی به وجود آمده که در آن فرد به طور مثال برای جوان بودن باید سرمایه خرده فرهنگ جوانی داشته باشد. آن سرمایه خرده فرهنگ جوانی ایجاب میکند که فرد آدرس باشگاهها، کافی شاپها و کلوپهای ورزشی و .... را بداند.- اهمیت بدن:
ما در دنیای مدرن هر روز شاهد پراهمیتتر شدن «بدن» هستیم. بسیاری از ما جزئیترین اطلاعات پزشکی و یا زیباییشناسانه را درباره بدن میدانیم. هر روز به فکر عملیتر کردن فاکتورهایی هستیم که به زیبایی بدن، سلامت بدن و تناسب اندام منجر میشود. مسائلی را که به بدنمان مربوط میشود به راحتی حفظ میکنیم و به خاطر میسپاریم، اما بسیاری از مواردی را که شاید اولویت و اهمیت بیشتری داشته باشند، به خاطر نمیسپاریم.- شهری شدن حافظه:
شهر مجموعهای از خیابانها، میدانها، آسفالت و ترافیک و آسمان خراشها نیست، بلکه شهر خودش «نظمی نمادین» است. مجموعهای است از آزادیها، نمادها، دانشها و اطلاعات که آن را به وجود میآورد و در روستا وجود ندارد. زندگی در شهر ساختار ذهنی ما را به نحوی تنظیم میکند که در روستا به آنها نیازی نداریم. شهرنشینی شیوه زندگی است. زندگی شهری، برخلاف آنچه در روستا وجود دارد، زندگی مصرف است نه تولید. شهر به عنوان یک ساختار مصرف یک حافظه مصرفی میخواهد و روستا به عنوان یک ساختار تولید، حافظه مولد. شهر به عنوان یک ساختار مصرفی حافظه را هم مصرف میکند؛ به این معنا که فرد در طول روز مجموعهای از دادهها را وارد ذهنش میکند که در آخر روز آنها را از ذهنش دور میریزد، در حالی که در روستا تراکم اطلاعات بسیار کمتر اما ماندگاری آن بسیار بیشتر است. مسأله شهر تراکم و انباشت تجربههای روزمره است. در روستا انباشت اشیاء نداریم. زیست جهان روستاها بسیار همگنتر و تنوع آن کمتر است. تعاملات و ارتباطات انسانی بسیار محدودتر است. در نتیجه حافظه انسان روستایی بسیار سادهتر و هماهنگتر است. در مجموع اطلاعات کمی میآید و خیلی کم هم پاک میشود و در نتیجه درباره گذشتهاش بسیار راحت صحبت میکند، اما یک روز زندگی در شهر از لحاظ حجم حادثهها، اطلاعات و دادهها، اشیا و کالاها و نمادها که ما آنها را انتخاب کردهایم و یا اینکه بر ما تحمیل شدهاند، به اندازه یک عمر زندگی در روستا است. بنابراین شهری شدن حافظه ابعاد بسیار وسیعی دارد؛ همان طور که پیتر برگر در ذهن بیخانمان از آن به عنوان شهری شدن آگاهی نامی میبرد و اصلیترین فرایند مدرنیته میداند. بخشی از این شهری شدن آگاهی، شهری شدن حافظه است. به طور مثال ما در شهر حادثههای انسانی را به راحتی فراموش میکنیم؛ زیرا هر روز شاهد حادثههای انسانی فراوانی هستیم. کم کم یاد میگیریم که مرگ و حیات انسانها چندان مهم نیستند، به خصوص زمانی که عمدی باشند.مجموعه مواردی که به آنها اشاره شد، ویژگیهای گفتمان مدرن حافظه است و متعلق به زمانی است که در آن جریان داریم. در ادامه به گفتمان پسامدرن حافظه که متعلق به زمان حال است و در آینده نیز گسترش پیدا میکند، میپردازیم.
گفتمان پسامدرن حافظه
زمانی که از پست مدرن نام میبریم منظور جنبه معرفتشناختی و هنری آن نیست، بلکه منظور وضعیت اجتماعی است که در حال حاضر شکل گرفته و در آینده گسترش پیدا میکند. مقصود همان فرهنگ در حال ظهور (Emerging culture) است. ریموند ویلیامز از سه فرهنگ در هر لحظه نام میبرد: فرهنگ رسوخ یافته که از قدیم بوده است و ته نشست کرده است، فرهنگ اکنون یا همان جریان غالب، و دیگری فرهنگ در حال ظهور، آنچه علائم آن پیدا شده است و در آینده گسترش پیدا میکند. در جامعه ایران علائم پست مدرن به عنوان یک وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آشکار شده است و در آینده گسترش پیدا خواهد کرد.- بصری شدن:
مهمترین ویژگی پست مدرن در حوزه حافظه، تصویری شدن حافظه است. ما همواره درصدد مصور کردن دادهها و اطلاعات هستیم. تا میتوانیم عکس و فیلم تولید میکنیم. به معنایی گفتمان حافظه در حال مصور شدن است. فیلمها و تصاویر بسیار بیشتر از متن و کلمه در خاطرمان میماند.- مصرفی شدن:
در این گفتمان از حافظه مولد فاصله میگیریم و هرچه میگذرد حافظه مصرفیتر میشود. به طور مثال هرچند تعداد دانشمندان چند برابر میشود، کمتر شاهد تألیفها و آفرینشها هستیم و همین نشان دهنده مصرفیتر شدن حافظه است.- زیباییشناسانهتر و زنانهتر شدن:
در این گفتمان علایق زنها بیش از گذشته اهمیت پیدا کرده است. علایقی در حوزه بدن، زیباییشناسی، سلامتی و بیماری، روابط عاطفی و رمانتیک و .... در عرصه مردان نیز روز به روز توجه بیشتری نسبت به علایق زنانه شده دیده میشود. زنانه شدن حافظه به معنای افزایش نقش نمادهای زنانه در فرایندهای به خاطر سپردن و فراموشی است؛ به این معنا که جامعه دارد به جنسیت حساسیت بیشتری پیدا میکند و چون به نقشهای جنسیتی حساستر شده، اموری که مربوط به نقشهای جنسیتی است مهمتر شده است. به طور مثال تاریخ تولد، سالگرد ازدواج، اطلاعات گوناگونی که مربوط به خواستهای زنان است، در کانون توجه قرار میگیرد و مهم میشود. نمادهای زنانه اهمیت بیشتری پیدا میکند. بخشی از این نمادها مربوط به فرم زندگی است. به طور مثال نکاتی درباره دکوراسیون خانه، مدل لباسها و هر آنچه که به مدیریت بدن مربوط میشود و نه تنها زنان از آنها مطلعاند، بلکه مردها هم باید از آنها خبر داشته باشند؛ نه تنها خانمها به این مسائل حساسیت بیشتری نشان دادهاند و حافظهشان انباشته از این اطلاعات است، بلکه به کانون اصلی همه مناسبات اجتماعی نیز بسط داده میشود. به طور مثال حتی میتوان بخشی از گسترش فضای سبز در سطح شهر را به گردن همین بسط فضای زنانه انداخت.- گسترش خرده فرهنگهای جوانان:
در این زمینه میتوان به رواج زبان جوانان جنوب شهری و تبدیل شدن آن به زبان معیار در میان جوانان اشاره کرد. بسیاری از ما کم کم عادت میکنیم که به زبان این جوانان صحبت کنیم. زمانی که زبان تغییر میکند، کل فرایند یادگیری و یاددهی و به خاطر سپردن و فراموشی نیز در قالب آن تغییر میکند. زبان رسمی کم رنگتر میشود و زبان محاوره رواج بیشتری پیدا میکند. زمانی خواندن و فهمیدن سعدی آسان بود، اما برای جوان امروز غیرقابل فهم شده است. در آن زمان نثر سعدی در کنار درّ نادری و کلیله و دمنه قرار میگرفت، اما در حال حاضر نسبت به نثر جوان شده جنوب شهری، سعدی هم ثقیل به نظر میرسد. این ثقیل بودن یا نبودن اشاره به نظام رمزگانی دارد که انتقال اطلاعات را تعریف میکند. انتقال اطلاعات تابع نظام زبانی است. هر نوع اطلاعاتی را با هر نوع زبانی نمیتوان منتقل کرد. برخی از دادههای انتزاعیتر در قالب زبانهای پیچیدهتری قابل بحث هستند، اما برخی از دادههای انضمامی در قالب زبانهای سادهتری ریخته میشوند. به طور مثال جوانی که زبانش عوض شده است، دیگر نمیتواند متنهای ساده شده کتابهای دانشگاهی را تاب بیاورد. قادر نیست با زبان انتنزاعی حتی ساده شده یک متن دانشگاهی ارتباط برقرار کند و احساس میکند بسیار سخت و ثقیل است.- دموکراتیکتر شدن:
گفتمان مدرن حافظه یک گفتمان دموکراتیکتر است. بخش زیادی از تبعیضهای جنسیتی، قومی و مذهبی که در ساختار سنتی و مدرن وجود داشت، امروزه کمتر قابلیت باز تولید دارد. به طور مثال صمیمی شدن، محاوره شدن، همگانی شدن تکنولوژیها، انباشت بیشتر تعاملات و بسیاری از موارد دیگر سبب شده فاصلههای قدرت کمتر شود. تکنولوژی دموکراتیک کننده است. حافظهای که تحت تأثیر این تکنولوژیها اعم از موبایل، ماهواره، کامپیوتر و اینترنت و ..... قرار میگیرد، حافظهای دموکراتیکتر است.مواردی که به آنها اشاره شد، مجموعهای از ویژگیهای گفتمان پسامدرن حافظه است. مرزبندیهای مفهومی هیچ گاه نمیتواند به طور مطلق دقیق و منطبق با واقعیت باشد. ممکن است ویژگیهایی که ما در سه گفتمان سنتی، مدرن و پسامدرن حافظه به آنها اشاره کردیم، در برخی موارد با یکدیگر بیامیزد و مفاهیم جدیدی را تولید کند که ما از آنها بیخبر بودهایم. البته همین موضوع است که باز بودن همیشگی مسیر تحقیق و پژوهش را برای فضای آکادمیک رقم میزند.
منبع مقاله :
فاضلی، نعمتالله، (1392) تاریخ فرهنگی ایران مدرن: گفتارهایی در زمینه تحولات گفتمانی ایران امروز از منظر مطالعات فرهنگی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}